پنجشنبه / ۱۳ شهریور / ۱۴۰۴
×

در فضایی که باید موجی از تحسین و کنجکاوی برای کشف راز موفقیت نخبه جدید کشورمان را در بر می­ گرفت، با صحنه ­ای آشنا و همزمان غم­ انگیز روبه­ رو شده ­ایم؛

چرا موفقیت آترینا فرحمند را باید ستود، نه سنگسار کرد؟
  • کد نوشته: 102312
  • ۱۳ شهریور
  • 4 بازدید
  • بدون دیدگاه
  • سونامی هتاکی، تهمت و قضاوت ­های شتابزده. آترینا فرحمند، دارنده رتبه اول کنکور تجربی، به جرمِ «تفریح» و «سفر» در سال کنکور، در دادگاه آشفته و پر هرج و مرج فضای مجازی محکوم شده است. گناه او؟
    دو عکس از سفر خانوادگی به مسکو و پاریس در صفحه شخصی اینستاگرام خود. این عکس­ ها برای عده ­ای که عادت دارند «چهارچنگولی» روی کتاب­ های درسی خیمه زده­اند،
     نه نشانه ­ای از تعادل و مدیریت زمان، که مدرکی برای «رانت» و «بی­ عدالتی» بوده است. این واکنش، بیش از آن ­که درباره آترینا باشد، آیین ه­ای تمام نما از بیماری «قضاوت گرایی» و «عصبانیت ساختاری» جامعه ما محسوب می­ شود. 

    به نظر می­رسد در ناخودآگاه جمعی ما، موفقیت اصیل تنها در سایه رنجی طاقت ­فرسا و محرومیتی کامل معنا می ­یابد. تصویر پذیرفته ­شده یک «داوطلب موفق در کنکور» آدم ژولیده­ای است که چشم برهم زدنی، از کتاب­ هایش جدا نمی­ شود، در حبابی از اضطرار زندگی می ­کند و تمام لذت­ های جوانی را قربانی تنها یک هدف کرده است. هرگونه انحراف از این چهره اسطوره­ای، خیانت به این «کیش رنج» تلقی می­ شود. اما آیا واقعاً این الگو، سالم­ ترین، کارآمدترین و انسانی ­ترین راه برای رسیدن به دانشگاه است؟ روانشناسی مدرن و علوم آموزشی به ما می­ گویند: یک نه مطلق!

    مطالعات متعدد نشان داده ­اند که «فعالیت ­های جانبی» و «تفریح هدفمند» نه­ تنها مانع موفقیت نیستند، بلکه ضرورتی انکارناپذیر برای آن هستند. مغز انسان مانند یک عضله است و برای بازدهی حداکثری نیاز به زمان­ های استراحت و بازیابی دارد. مطالعه پیوسته و بی­ وقفه منجر به فرسودگی و کاهش شدید بازدهی یادگیری می­ شود. سفر، ورزش، موسیقی و معاشرت، با کاهش هورمون­ های استرس مانند کورتیزول و افزایش ترشح اندورفین و دوپامین، ذهن را برای یادگیری عمیق­تر و خلاقانه­ تر آماده می­ کنند. آترینا فرحمند، با عملی کردن این اصل ساده اما هوشمندانه، نه­ تنها اشتباه نکرده که باید به ­عنوان الگویی برای هزاران داوطلب کنکور مورد مطالعه قرار گیرد. او ثابت کرد که می­توان هم انسان بود، هم دانش ­آموز.

    اما فوران این حجم از خشم، ریشه در مساله­ای عمیق­تر از یک باور نادرست آموزشی دارد. مدتهاست فضای مجازی به میدانی تبدیل شده که در آن، هر کاربر حق خود می­داند تا با اطلاعاتی ناقص و بر اساس پیش ­فرض­های ذهنی خود، در نقش قاضی، ژوری و جلاد ظاهر شود. این «قضاوت شتابزده» محصول یک «عصبانیت ساختاری» است؛ خشم انباشته ­شده از نابرابری­ ها، احساس بی­ عدالتی و تلاش برای یافتن یک مقصر ساده و ملموس برای مسائل پیچیده اجتماعی.

    متأسفانه به ­جای آن­که این خشم، به­ سمت ریشه­ ها و ساختارهای ناکارآمد هدایت شود، اتفاقا متوجه فردی می­شود که به موفقیت دست یافته است. موفقیت او، برای بسیاری، نه یک لحظه الهام ­بخش، که یک توهین به حساب می ­آید! زیرا نظام آموزش را ناعادلانه می بینند و هر موفقیتی را نیز ناشی از همان بی ­عدالتی می­ پندارند.

    این­ جاست که یک داستان زیبا و سرشار از موفقیت، بدونه یچ سند و مدرکی، به­ سرعت به افسانه «رانت» و «پارتی­بازی» بدل می­ شود. تنها برای آن­که با جهان­بینی خشمگین کاربر همخوانی داشته باشد. 

    واقعیت آن است که مسیر آترینا فرحمند، مسیری است که باید به داوطلبان آینده آموخته شود: مسیر «تعادل». این­که مطالعه متمرکز و عمیق باید با اوقاتی برای تجدید قوا همراه باشد. این­که سلامت روان یک داوطلب کنکور، به اندازه خود کنکور و دانش او اهمیت دارد. این­که دنیای بیرون از کتاب، منبع مهمی از الهام و انگیزه است. در حالی­که وقتی به آن­ها می­آموزیم که برای موفقیت، باید خود و انسانیتشان را قربانی کنند، بزرگ­ترین ضربه را به یک نسل وارد می­سازیم.

    در نهایت، به­ جای انتشار زهر و تهمت، باید پرسید: راز مدیریت زمان او چه بوده است؟ چگونه اضطراب خود را کنترل می­کرد؟ و چه عادت­ های مطالعاتی داشت؟ این­ها پرسش­های سازنده­ای هستند که می­توانند راهگشا باشند. تنها نتیجه سنگسار مجازی یک نخبه، ترویج فرهنگ حسرت و خشم است که هیچ بازنده بزرگی در آن حضور ندارد، جز جامعه ما که عادت کرده است به­ جای تحسین موفقیت، بنیان آن را به باد انتقادهای بی­ اساس بگیرد. شاید دیگر وقت آن رسیده که به ­جای قضاوت زندگی دیگران، کمی در روش ­ها و دیدگاه­ های خود بازاندیشی کنیم. موفقیت آترینا فرحمند را باید فرصتی برای یادگیری دانست، نه زمینه­ای برای تسویه­ حساب­های شخصی با جهان. او درس بزرگی به ما داد: می­ شود اول شد، بدون آن­ که حقایق و نیازهای انسانی را به دست فراموشی سپرد.

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    یازده + هجده =